نوشته شده در تاریخ 90/3/20 ساعت 3:58 ع توسط جواد قاسم آبادی
28 - بهترین وسیله بعد از شناخت نماز است
معاویه بن وهب سئَلتُ ابا عبدالله علیه السّلام
((عَنْ اَفْضَلِ ما یَتَقَّربُ بِهِ العبادُ اِلى ربِّهِم وَ اَحَبُّ ذلِکَ اِلى اللهِ عَزّ وَ جَلّ ما هُوَ فقال ما اَعْلَمُ شیاً بَعْدَ المَعرِفَةِ اَفْضَلُ مِن هذِهِ الصلوة الحدیث .))
معاویه بن وهب گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : از برترین چیزیکه بندگان خدا بواسطه آن به پیشگاه الهى تقرّب مى جویند و از محبوبترین چیز نزد خدا چیست ؟ فرمود: پس از معرفت و شناخت حضرت حق و ذات احدّیت ، چیزى را برتر از این نماز نمى دانم .(31)
29 - غفلت دل در نماز
ابو حامد محمد غزالى :
غفلت دل در نماز از دو سبب بود: یکى از ظاهر بود و یکى از باطن .
اول - آنچه ظاهر بود آن باشد که جایى کند که چیزى مى بیند یا مى شنود که دل بدان مشغول مى باشد و دل تبع چشم و گوش بود. علاج وى آن بود که نماز جایى کند که هیچ آواز نشنود و اگر جایى تاریک بود بهتر باشد تا چشم بر هم نهد، و بیشتر عابدان عبادت را خانه ساخته باشند، تاریک ، که در جاى فراخ دل پراکنده تر باشد.
دوم - سبب دوم از باطن بود و آن اندیشه و خاطر پراکنده بود و این دشوارتر است .
چون پیش از نماز ذکر حق تعالى بر دل غالب نبود، در نماز حاضر نیاید و اندیشه که به دل راه یافت بدانکه در نماز دل خالى نشود، هر که نماز خواهد با حضور دل ، باید که بیرون نماز دل را علاج کرده باشد و خالى کرده باشد، و این بدان بود که مشغله هاى دنیا از خود دور کرده باشد به قدر حاجت از دنیا قناعت کند و مقصود وى نیز از آن قدر فراغت عبادت بود. چون چنین نبود دل حاضر نبود. الاّ در بعضى از نماز، باید که در نوافل مى افزاید و دل حاضر مى کند تا بقدر چهار رکعت دل حاضر شود که نوافل جبران فرایض است .(32)
30 - نماز عصاره همه عبادات
سخن حکیم فرزانه ، حسن زاده آملى :
نماز عبادت جمعى دارد، کلیه عبادات تکوینیه موجودات را از نبات و جماد و حیوان ...جامع عبادت قلبى و عقلى که تشریعى نیز هست . نماز از جهت دیگر عبادت جامعه است . زیرا که خاصیت زکوة و حج و جهاد و صوم و غیرها دارد.
امّا زکوة :
چون محک محبت است و گذشتن از ملک خویش در راه دوست و فناى خویش در هستى اوست . این اثر در نماز ظاهر مى شود در وقتى که در مالک یوم الدین تصدیق قلبى کنى .
امّا صوم :
به جهت اینکه مفطرات روزه در نماز حرام است علاوه صمت از کلام فحلوقین لازم است .
امّا حجّ:
براى اینکه توجه ظاهرى به کعبه ظاهرى مى کنى از دور توجه مى کنى امّا در عوض توجه به کعبه حقیقى مى نمایى که عبارت از دل است که در عالم بدن انسان به منزله کعبه است .
امّا جهاد:
زیرا که جهاد با نفس اماره است که جهاد اکبر است .(33)
31 - حقیقت نماز
شیخ حسنعلى اصفهانى ؛ (1279 - 1361 ه .ق ):
بارى اى عزیز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود که شش چیز حاصل شود:
اول : حضور دل ، یعنى دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگارت ((جلت عظمته )) تعلق نباشد.
دوم : فهم کردن معانى قرائت و ذکر و تسبیح نماز، به طورى که دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظیم ، یعنى در آن حالت ، عظمت معبود و مبداء مقصود در خاطر او بود.
چهارم : هیبت ، یعنى از غایت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد که مبادا در این عبادت ، تقصیرى باشد.
پنجم : امید، که مقام کرم و وجود خداوند متعال ، بر او معلوم باشد. که از نهایت مرحمت ، او را محروم و بى نصیب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشید.
ششم : حیا، یعنى خود و عبادت خود را کوچکتر از آن بداند که شایسته درگاه باشد و عبادت خود را در نهایت بندگى به انجام رساند.(34)
32 - وصیّت لقمان حکیم به فرزندش
لقمان حکیم به فرزندش وصیت کرد و فرمود: که اى فرزند، چهار صد پیغمبر را ملاقات کردم و چهار هزار کلمه حکمت از آنها یاد گرفتم و از آن چهار هزار کلمه ، چهار صد کلمه را اختیار کردم و از آن چهار صد کلمه ، چهل کلمه را، و از آن چهل کلمه ، هشت کلمه را اختیار کردم و آن هشت کلمه این است :
دو چیز را فراموش کن :
1 - اگر به کسى نیکى کردى .
2 - اگر کسى به تو بدى کرد.
دو چیز را فراموش نکن :
1 - یاد خداى سبحان . 2 - یاد مرگ .
چهار چیز را در چهار موقع خود انجام ده :
1 - وقتى سر سفره نشستى مواظب دهانت باش .(مواظب حلال و حرام )
2 - وقتى به خانه کسى رفتى مواظب چشم خود باش .
3 - هنگامیکه در میان مردم هستى مواظب زبانت باش .
4 - هرگاه مشغول نماز شدى ، قلبت را حفظ کن .(35)
33 - توصیه هاى نورانى
آیة ا... سیّد حسن مدرس ؛ (1287 - 1356 ه .ق ):
در پشت صفحه اول قرآنى که از ایشان (شهید مدرس ) به یادگار مانده ، و نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خط خود خطاب به دخترش چنین نوشته است :
اى فاطمه بیگم ! تو را به سه خصلت توصیه مى کنم :
1 - نماز و قرآن را بخوان .
2 - براى پدر و مادرت دعا کن .
3 - در زندگى قناعت داشته باش .
یک نصیحت ز سر صدّق جهانى ارزد
|
بشنو ار در سخنم بهره جسمانى نیست .(36)
|
34 - دوران طلبگى
یکى از علماء به آیة ا... میرزاجواد آقا تهرانى ( 1368 ه .ش ) نقل کرد که در دوران تحصیل در حوزه علمیه قم گاهى بعضى از دوستان حاج آقا روح الله (امام قدّس سرّه ) به ایشان اصرار مى ورزیدند که یک روز تعطیلى براى گردش به خارج از شهر بروند که استراحتى بنمایند. ولى آقا قبول نمى نمودند و گاهى که اصرار به حّد بالایى مى رسید با دو شرط قبول مى نمودند که بیایند:
اول اینکه ، هر کجا وقت نماز رسید ولو در جاى نامناسب نماز را اول وقت بخوانند.
دوم اینکه ، از احدى سخنى که بوى غیبت از آن استشمام شود شنیده نشود.(37)
35 - سفارش نماز اول وقت
آیة ا... بهاءالدینى (1287 - 1376 ه .ش ) که خود در دریاى بیکران کوثر علوم و معارف اهل بیت - علیهم السلام - جان و نفس خویش را به زینت کمالات و اخلاق حسنه آراسته اند، در سفارش سلوکى به سالکان راه خدا همیشه تاکید داشتند که : ((بنده خدا باشید، خالص شوید، به خدا تقرّب جویید)).
به نماز اول وقت اهمیت زیادى مى دادند و همواره افراد را به اداى آن تشویق مى کردند و مى فرمودند:
((اگر مى خواهید برکاتى نصیبتان شود نماز اول وقت شما ترک نشود)).(38)
36 - امتحان
آیة ا... سیّد محسن امین جبل عاملى ؛ (1284 - 1371 ه ق ) در دمشق مکتبى داشت که دانشجویان شیعه در آنجا تحصیل مى کردند و مدرسه تحت نظر ایشان اداره مى شد.
از آن بزرگوار نقل شده که یکى از تربیت یافتگان مکتب براى تحصیل علم طب به آمریکا سفر کرده بود و پیوسته از اوضاع آنجا و تحصیلات خود به ما خبر مى داد. از جمله نوشته بود که چندى قبل امتحان داشتیم ولى در روز امتحان موانعى پیش آمد که ساعت به ساعت امتحان به تاءخیر افتاد تا اینکه نزدیک بود ما را براى امتحان ببرند. متوجه شدم وقت نماز از دست مى رود، در این فکر شدم که آیا امتحان بدهم و نماز نخوانم و یا نماز بخوانم و از امتحان بگذرم ؟ فورى مهیّاى نماز شدم . دانشجویان که حالت مرا مشاهده کردند، گفتند: کجا مى روى ؟ الان نوبت امتحانت فرا مى رسد. گفتم : من یک تکلیف مذهبى دینى دارم که وقت آن مى گذرد. پس وضو ساختم و نمازم را خواندم .یکى از اساتید متّوجه مراسم مذهبى من شده بود، بعد از نماز رفتم هیئت ممتحنه ، بخاطر آن تقّید من به مذهب در وقت معین دیگرى از من امتحان گرفتند.
در ادامه مى فرماید: من در مدرسه چنین شاگردانى تربیت کرده ام که اگر به دریا بیفتند دامنشان تر نمى شود.(39)
37 - بگذارید نماز بخوانم
سالهاى پیش از پیروزى انقلاب ، روزى باتفاق یکى از پسر عموهایم در یکى از خیابانهاى تهران ایستاده ، منتظر تاکسى بودیم . قریب نیم ساعت ایستادیم ، هر چه تاکسى مى آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمى داشت . خسته شدیم ، ناگاه یک تاکسى آمد و توقف کرد و به ما گفت : بفرمائید؛ سوار شوید. هر جا مى خواهید بفرمائید تا شما را برسانم . ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم . در میان راه من به پسر عمویم گفتم : شکر خداى را که در تهران یک راننده مسلمانى پیدا شد که به حال ما رقّت کرد و ما را سوار نمود. راننده شنید و گفت : آقایان تصادفاً من مسلمان نیستم و ارمنى هستم . گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نیستم ، امّا به کسانیکه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم مى دانم . بواسطه امرى که دیدم ، پرسیدم : چه دیده اى ؟ گفت : سالى که مرحوم آیة ا... حاج میزرا صادق آقا مجتهد تبریزى (1274 - 1315 ه .ق ) را به عنوان تبعید از تبریز به کردستان ((سنندج )) حرکت دادند، من راننده اتومبیل ایشان بودم . در میان راه نزدیک به درخت و چشمه آبى شدیم . آقا فرمودند: اینجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى که ماءمور ایشان بود، به من گفت : اعتنا نکن و برو، من هم اعتنائى نکرده رفتم . تا نزدیکى آب رسیدم ، ناگهان ماشین خاموش شد، هر چه کردم روشن نگردید. پیاده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هیچ نفهمیدم ، ماشین عیب و ایرادى نداشت . امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا که ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم . سرهنگ ساکت شد و آقا مشغول نماز گردید. من هم سرگرم باز کردن آلات ماشین شدم . هنگامى که آقا از نماز فارغ شد و در ماشین نشستند با یک استارت ماشین روشن گردید و راه افتادیم ...(40)
38 - قبله منزل امام در نوفللوشاتو
امام وقتى وارد نوفل لوشاتو شدند، از اول سؤ ال کردند که قبله کدام طرف است . خود آنهائى که مسیحى بودند نمى دانستند. مسلمانها هم که آنجا ساکن نبودند تا بدانند و چون نمى شد نماز را به تاءخیر بیاندازند، جهت قبله را پیدا کردند و به جهت قبله ، نماز گذاردند. عصر امام مرا صدا زدند و فرمودند: که این قبله نما را بگیرید، چون قبله نما هم درست نشان نمى داد و انحراف داشت . بر این اساس فرمودند: که این را ببرید در مسجد پاریس مشخص کنید که این قبله نما قبله مسجد پاریس را چگونه نشان مى دهد. همان جهت را حفظ کنید و بیائید این جا، قبله این جا را مشخص کنید.
ما قبله نما را گرفتیم و با یکى از برادران که آنجا بود - آقاى دکتر مجابى - آمدیم مسجد جامع پاریس و جهت قبله را که قبله نما نشان مى داد، با قبله آنجا تطبیق کردیم و برگشتیم و قبله منزل امام در نوفل لوشاتو را مشخص نمودیم .(41)
39 - دو رکعت عشق
امام قدّس سرّه براى من تعریف کردند: توى راه من گفتم که نماز نخوانده ام . یک جایى نگهدارید که من وضو بگیرم . گفتند: ما اجازه نداریم . گفتم : شما که مسلح هستید و من اسلحه ندارم . به علاوه شما همه با هم هستید و من یک نفرم . کارى که نمى توانم بکنم . گفتند: ما اجازه نداریم .
فهمیدم که فایده اى ندارد و اینها نگه نمى دارند. گفتم : خوب ؛ اقلاً نگه دارید تا من تیمّم کنم . این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند. امّا اجازه پیاده شدن به من ندادند. من همین طور که توى ماشین نشسته بودم از توى ماشین خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمّم کردم .
نمازى که خواندم پشت به قبله بود چرا که از قم به تهران مى رفتیم و قبله در جنوب بود. نماز با تیمّم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت !
این طور نماز صبح خود را خواندم . شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.(42)
عاشقان روى او را خانه و کاشانه نیست .
|
مرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست .
|
گر اسیر روى اویى نیست شو پروانه شو
|
پاى بند ملک هستى در خور پروانه نیست
|
((امام خمینى ره ))
40 - علامه الهى ؛
آیة ا... حسن زاده آملى در مورد استاد خود علامه میرزا مهدى الهى قمشه اى ؛ (1318 - 1393) مى نویسد:
... وقتى در جلسه درس ، کف پایش را بوسیدم و خودش در ابتدا توجه نداشت ، بنده در کنارش دو زانو نشسته بودم و ایشان چهار زانو، لذا توفیق بوسیدن کف پایش را یافتم . بعد از بوسیدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود: آقا چرا اینطور مى کنى ؟ عرض کردم : آقا حق شما بر من بسیار عظیم است . نمى دانم چه کنم مگر به این تقبیل دلم تشفّى یابد و آرام گیرد و خودم را لایق نمى بینم که دست مبارک شما را ببوسم .
... در راه مکّه براى اقامه نماز توقف کردند. مرحوم الهى علیهاالسّلام به کنارى رفته و به نماز ایستاد ماشین حرکت کرد و وى از کاروان بجا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدایا چه کنم ؟ در این هنگام ماشینى جلو پایش ایستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ، ماشین شما رفت ؟ جواب داد: بلى . گفت : بیائید سوار شوید. وقتى سوار شد با یک چشم بهم زدن به ماشین خویش رسید. از ماشین پیاده شد و به ماشین خود رفت . وقتى برگشت دید ماشین سوارى نیست . از مسافرین پرسید این ماشین سوارى که مرا رساند کجا رفت ؟ مسافرین گفتند: آقاى الهى ماشین سوارى کدام است ؟ اینجا توى این بیابان ماشین سوارى پیداى نمى شود!.(43)
... و چون بدن مبارکش را به خاک مى سپردیم پاهایش را این بنده در بغل گرفته بودم و به یاد آن شب افتادم که کف پایش را بوسیدم . خواستم در کنار تربتش تجدید عهد کنم ولى حضور مردم مانعم شد. چون بدن مرحوم الهى به خاک سپرده شد و هنوز لحد نچیده بودند جناب استاد علاّمه طباطبائى تشریف آوردند و در کنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و بسیار گریستند.(44)
41 - احمد ظهر شده ؟
روزى که شاه فرار کرد ما در پاریس در نوفل لوشاتو بودیم ، پلیس فرانسه خیابان اصلى نوفل لوشاتو را بست ، تمام خبرنگاران کشورهاى مختلف آنجا بودند.
خبرنگاران خارجى از آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکا، و شاید 150 دوربین فقط صحبت امام را مستقیم پخش مى کردند.
براى اینکه خبر بزرگترین حادثه سال را مخابره مى کنند، شاه رفته بود و مى خواستند ببینند که امام چه تصمیمى دارند، امام بر روى صندلى ایستاده بودند. در کنار خیابان ، تمام دوربینها بر روى امام زوم (متمرکز) شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسائل خودشان را گفتند. من کنار امام ایستاده بودم . یک مرتبه برگشتند و گفتند:((احمد ظهر شده ؟)) گفتم : بله ، الان ظهر است . بى درنگ امام گفتند: ((والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ))
شما ببینید در چه لحظه اى امام صحبتهایشان را رها کردند. براى اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند، یعنى جائیکه تلویزیونهاى سراسرى که هر کدام میلیونها آدم بیننده دارد. N.N.C بود. C.B.B بود، تمام تلویزیونها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند. خبر گزاریها همه بودند. آسوشتیدپرس ، یونایتدپرس ، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات رادیو، تلویزیون ، در چنین موقعیت حساسى ، امام حرفشان را قطع کردند و رفتند سراغ نماز.(45)
42 - گنج اهل دل
حاج شیخ حسنعلى اصفهانى علیهاالسّلام (1279 - 1361 ه .ق ) چهار روز قبل از ارتحال به فرزندش فرمود: من صبح یکشنبه خواهم مرد...اکنون ترا به این چیزها سفارش مى کنم :
اول : آنکه نمازهاى یومیه خویش را در اول وقت آنها به جا آورى .
دوم : آنکه در انجام حوایج مردم ، هر قدر که مى توانى بکوشى و هرگز نیاندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست ، زیرا اگر بنده خدا در راه خدا، گامى بر دارد خداوند نیز او را یارى خواهد فرمود... در این جا عرضه داشتم : پدر جان ، گاه هست که سعى در رفع حاجت دیگران موجب رسوایى آدمى مى گردد. فرمود: چه بهتر که آبروى انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود.
سوم : آنکه سادات را بسیار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ایشان صرف و خرج کنى ...
چهارم : از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوى و پرهیز پیشه خود ساز.
پنجم : به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وا رهى .
در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت ، آدمى را از ریاضت و عبادت و نماز و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز مى دارد. امّا ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند: تصّور بیهوده مکن ، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خداست .(46)
43 - نماز عشاء برفراز دار
مدّرس پس از نُه سال اسارت در خواف ، بدنبال اجراى نقشه رضاخان ، روانه کاشمر(از توابع استان خراسان در 219 کیلومترى مشهد) شد. حوالى ، غروب بیست و هفتم ماه رمضان سال 1351 ه .ق (دهم آذر 1316 ه .ش ) سه ماءمور به نامهاى جهانسوزى ، مستوفیان ، و خلج (سر پاسبان کاشمر) به عنوان دیدار به نزد مدّرس که در خانه نجّارى اقامت داشت روانه شدند.
مدّرس در این هنگام روزه بود و به خیال آنکه میهمان برایش رسیده است با دیدن آنها، مشغول تعارفات معمولى شد و از آنها دعوت نمود که افطار را میهمان او باشند. آنگاه ماءمورین لبخند تلخى زدند و یکى گفت فعلاً افطار شده و شما بهتر است با ما چاى بخورید. مدّرس از طرز رفتار و نجواهاى که این سه با هم داشتند متوجه منظور شوم آنها شد. ولى بدون آنکه هراسى به دل راه دهد با روحى استوار و در نهایت آرامش ، بر سر سجاده اش قرار گرفت تا آنکه صداى روح نواز اذان مؤ ذن به گوشش رسید.
هنگام افطار است و مدّرس مى خواهد با مختصر قوّتى که دارد، روزه اش را افطار کند. جهانسوزى به تندى قورى را که بر روى سماور بود برداشت و به استکانى چاى ریخت و آن را به خلج داد. خلج سمّ مهلکى را که بصورت گردى بود در استکان چاى خالى کرد و آن را در مقابل مدّرس گذاشته و گفت : بخور، مدّرس با خونسردى کامل استکان چاى را بر داشته و در چند جُرعه خورد و به نماز ایستاد، نماز مغرب به پایان رسید، ولى از اثرات سمّ خبرى نبود. آقا بر سر سجاده نشسته و به تسبیحات اربعه حضرت زهراعلیهاالسّلام مشغول است ، بعد از اتمام تسبیحات براى اقامه نماز عشاء ایستاد. سه دژخیم با وحشت به مدّرس نگریسته و در برابرش احساس ناتوانى کردند. زمان همچنان سپرى و رعب و وحشت قاتلان را مشوّش نمود. مستوفیان بیش از این تاب نیاورد و از طول ساعات بر خود لرزید. تصمیم گرفت کار را زودتر تمام کند. در این حین هر سه عمامه سیّد را در حال نماز از سرش برداشته و برگردنش انداختند و از دو سوى آن را چنان کشیدند تا راه لب بر کلام سرخ مدّرس بسته شد. و بدین ترتیب مدّرس بزرگ ، مجتهدى عالى مقام و مبارزى پارسا و پایدار را غریبانه در 69 سالگى به شهادت رساندند. پس از آن جیبهاى سیّد را کاویده و تنها دارایى او را که سى ریال بود بیرون آوردند و بعد از اتمام ماءموریت به مرکز مخابره نمودند که :
((سیّد حسن مدّرس به دلیل بیمارى فوت نموده است !)).(47)
بعد از وفات ، تربت ما در زمین مجوى
|
در سینه هاى مردم دانا مزار ماست
|